۱۳۹۹ مرداد ۱۲, یکشنبه

خشونت خانگی؛ نجات دختری که ۱۰ سال توسط برادر و مادرش مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفت

آیسان ۲۱ ساله از دوران کودکی از سوی مادرش مورد ضرب و شتم و خشونت قرار گرفته و برادر او تحت حمایت مادرش ۱۰ سال به او تجاوز کرده است. این دختر که اکنون در خوابگاه اورژانس اجتماعی به سر میبرد داستان زندگی خود را روایت میکند.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از دیدارنیوز، آنچه پیش رو دارید روایت زندگی آیسان دختر ۲۱ ساله ای است که از دوران کودکی از سوی مادرش مورد ضرب و شتم و خشونت قرار گرفته و برادر او تحت حمایت مادرش ۱۰ سال به او تجاوز می کرده است.

روایت او قصه دردناک هزاران دختری است که قربانی چنین فجایعی هستند. دختران بینوایی که فریادهایشان پشت خطوط قرمز به سکوت می‌نشیند و چین و چروک صورت می‌شود. آیسان سخن گفت و خواهرانش جسم و جان رنج کشیده و بیمارش را نجات دادند از ظلم برادر ستم گر و بیماری که تحت حمایت مادری بی رحم ۱۰ سال به آیسان تجاوز می‌کرد.

این دختر گفت: “ما هیچ وقت به معنای واقعی خانواده نبودیم. از زمانی که به یاد دارم مادرم همیشه در حال داد و بیداد کردن و راه انداختن دعوا و البته تحقیر شدید پدرم بود. در خانواده ما مادرم شدیدا سلطه داشت و ما مثل مرگ از او می‌ترسیدیم. کتک زدن ما رو از وقتی خیلی کوچک بودیم شروع کرد.پدرم شباهتی به یه مرد خانواده دار نداشت بیشتر شبیه یک پسر نوجوون بی خیال و معتاد بود”.

مادرم به طرز وحشیانه‌ای ما را میزد

آیسان به اندازه تمام عمرش حرف داشت، حرفایی که هیچ وقت گوش شنوایی برای شنیدنشان نداشت. او که از ترس برادر و مادرش به آرامی صحبت می‌کرد گفت نمی‌دانم از کجا شروع کنم بهتر است از خانواده ام بگویم: “ما هیچ وقت به معنای واقعی خانواده نبودیم. از زمانی که به یاد دارم مادرم همیشه در حال داد و بیداد کردن و راه انداختن دعوا و البته تحقیر شدید پدرم بود. در خانواده ما مادرم شدیدا سلطه داشت و ما مثل مرگ از او می‌ترسیدیم. کتک زدن ما رو از وقتی خیلی کوچک بودیم شروع کرد. یادمه حتی وقتی خیلی بچه بودم و خودم رو خیس می‌کردم منو تا سر حد مرگ میزد. با کوچکترین بهانه منو برادرم رو به باد کتک می‌گرفت. با چکش و میله‌های آهنی می‌زد تو سر برادرم. منو هم میزد، همیشه هم در رو روی من قفل می‌کرد از همون بچگی تا الان این کارو می‌کنه حتی اجازه نمی‌داد دستشویی برم. توی اتاق زندانی بودم تا وقتی از سر کار برگرده، مادرم فروشنده است. منی که همیشه اسیر و شدیدا تحت کنترل بودم هیچ درکی از فضای بیرون نداشتم، از همه چیز و همه کس می‌ترسیدم. این ترس‌ها و خشونت‌ها سبب شد که به بیماری یا اختلال «ptsd» مبتلا شوم و حتی راه رفتنم هم دچار مشکل شود. پدر و مادرم هیچ توجهی به نیاز‌های ما نداشتند، نه چیزی برای ما می‌خریدند نه تربیت و آموزشی در کار بود، هر دو بیسواد و به نظر من شدیدا بیمار بودند”.

وی ادامه داد: “مادرم به حدی خشن بود که با کوچکترین حرف یا اختلافی که تو عالم بچگی بین منو برادرم پیش می‌اومد یا من حرفی میزدم که دوست نداشت، شب که خواب بودم می‌آمد بالای سرم در حالی که یه گوشه لباسش را آتیش زده بود می‌گفت پاشو می‌خوام آتیشت بزنم، می‌خوام بکشمت. من از ترس از خواب بیدار می‌شدم، همیشه این کارو می‌کرد حتی وقتی بزرگ شدم، به خاطر این کار‌ها همیشه کابوس‌های وحشتاک می‌دیدم. این رفتار‌ها و خشونت هاش هرچی ما بزرگتر شدیم بدتر شد”.

پدرم معتاد به فیلم پورن بود

این دختر درباره پدر خود گفت: “از وقتی یادم میاد پدرم هیچ نقشی تو زندگی ما به جز کار کردن نداشت. شدیدا منفعل بود. نه حرفی میزد نه توی خونه نسبت به چیزی واکنش نشون می‌داد. البته فکر می‌کنم به خاطر این بود که مادرم آدم حسابش نمی‌کرد، همیشه باهاش خشن بود حتی بهش تف می‌کرد و مدام بهش فحاشی می‌کرد. پدرم شباهتی به یه مرد خانواده دار نداشت بیشتر شبیه یک پسر نوجوون بی خیال و معتاد بود. اعتیاد پدرم به فیلم‌های پورن بود. از اون زمان که این فیلم‌ها رو سی دی بودند تا بعد که ماهواره اومد و بعدشم گوشی، پدرم مدام فیلم پورن می‌دید. براش هم مهم نبود که جلوی ما این کارو بکنه فکر میکرد ما بچه‌ایم و متوجه نیستیم. صبح می‌رفت سر کار ظهر می‌اومد یه فیلم نگاه می‌کرد می‌رفت سراغ مادرم اونم با سر و صدا انگار نه انگار که ما توی خونه هستیم. پدرم دوباره می‌رفت شب میومد باز همین برنامه بود تا وقتی بخوابه”.

۵ سالم که بود برادرم تجاوزهاش رو شروع کرد

آیسان گفت: “برادرم از من ۷ سال بزرگتره وقتی من ۵ سالم بود اون ۱۲ سالش بود. فیلم‌های پدرم رو دیده بود. هر وقت پدر و مادرم می‌رفتن بیرون فیلم‌ها رو پخش می‌کرد من رو هم تشویق می‌کرد که ببینمشون. تمام حرکات اون بازیگر‌ها رو یاد گرفته بود. دست مالی‌هاش و آزار‌های جنسیش رو وقتی ۵ سالم بود شروع کرد. من فقط گریه می‌کردم، اما اون توجهی نداشت. نمی‌تونستم به مادرم بگم مطمئن بودم باز هم مثل همیشه منو میزنه و زندانیم میکنه، برادرم هم تهدیدم می‌کرد که اگر کسی چیزی بفهمه منو میکشه، ۷ ساله که شدم رابطه اش رو طور دیگه‌ای با من شروع کرد، با خشونت و تهدید بیشتر. منو تشویق می‌کرد به رابطه و مدام میگفت که چرا ناراضی هستی این کار که خیلی خوبه تازه همه خواهر برادر‌ها اینجورین فقط ما نیستیم که، تا بچه بودم هیچ درکی از این کار نداشتم و واقعا فکر می‌کردم همه این کارو می‌کنند”.

این دختر ادامه داد: “بزرگتر که شدم یه چیزایی متوجه شدم و مقاومتم بیشتر شد. گریه می‌کردم و جیغ میزدم اونم خشونت هاش رو برای شکستن مقاومت من بیشتر کرد. من رو شدیدا کتک می‌زد و تهدید به کشتن می‌کرد. بشدت ازش می‌ترسیدم، صحنه چشماش، بدنش که می‌لرزید و عرق می‌کرد همیشه جلو چشمام بود. ازش متنفر بودم. نمی‌تونستم به کسی بگم، نه با فامیلی رفت و آمد داشتیم نه حتی دوستی تو مدرسه داشتم. می‌ترسیدم حرف بزنم، از واکنش دوستام می‌ترسیدم، می‌دونستم نه تنها کمکم نمی‌کنند که آبروم رو می‌برن و بعد از اینکه تو مدرسه پخش کردن باهام قطع رابطه می‌کنند. به مدیر و معلم‌ها که قطعا نمی‌تونستم بگم، چنین چیزی رو چطور میشه به معلم‌ها و مدیری که مدام به ناخن و موی آدم گیر میدن گفت. همسایه‌ها هم هر وقت با صدای جیغ من پشت در می‌اومدن، برادرم در رو باز نمی‌کرد”.

مادرم از تجاوز برادرم خبر داشت

آیسان گفت: “پدرم که کلا نبود. این چند سال اخیر هم رفت یه شهر دیگه و ۲ ماه یکبار هم خونه نمی‌اومد. مادرم از یه جایی به بعد یه بو‌هایی برده بود، اما به روی خودش نمی‌آورد احتمالا به خاطر آبرو، همیشه ترس آبرو داشت، منو که می‌زد سریع زندانی می‌کرد که همسایه‌ها صدای گریه هامو نشنوند. با اینکه می‌دونستم خودش قضیه رو می‌دونه، اما یه بار که خیلی ناراحت بودم جریان رو بهش گفتم. برادرم سه سالی رفته بود کشور‌های اطراف برای کار، من از دست آزارهاش راحت بودم، اما مادرم همچنان اجازه نمی‌داد پامو از خونه بذارم بیرون، مثل همیشه منو زندانی می‌کرد، میزد و با چاقو تهدید می‌کرد. توی یکی از این کتک کاری‌ها بهش گفتم یکبار جلوی اون آشغال رو نگرفتی و نپرسیدی که چرا ۱۰ ساله با من اون کارو میکنه، همیشه در مقابل جنایتش سکوت کردی. از شنیدن حرفام نه تنها متعجب نشد که منو گرفت به باد فحش و تهمت که تو هرزه هرجایی هستی، معلوم نیست با کی چه غلطی کردی که می‌اندازیش گردن برادرت، تو فقط یه فاحشه کوچولویی همین”.

به سوی رهایی

آیسان با بیان اینکه برادرم بعد از سه سال برگشت و بازهم آزار‌های جنسیش رو شروع کرد گفت: “اما من حالا دیگه صاحب گوشی بودم. توی یکی از این پیچ‌های اینستاگرامی با پیج خانم فاطمه باباخانی که یکی از زنان فعال در حوزه حمایت از حقوق زن و مبارزه با خشونت علیه زنان هست آشنا شدم و از ایشون کمک خواستم. ایشون راهنمایی کردن منو که باید به اورژانس اجتماعی مراجعه کنم، خودشون هم کار‌های مقدماتی رو انجام دادند تا من سر یه فرصت اون خونه اون جهنم رو ترک کنم. قراره فردا از خونه بزنم بیرون. خیلی خوشحالم که دارم نجات پیدا می‌کنم. امیدوارم حالم زود خوب بشه بتونم یه زن قوی بشم و به دختر‌های مثل خودم کمک کنم. کاش بقیه قربانی‌های تجاوز هم سکوتشون رو بشکنن”.

آیسان اکنون در خوابگاه اورژانس اجتماعی به سر میبرد. خانم باباخانی که در حال تاسیس یک مرکز حمایتی برای زنان و دختران در ارومیه است، قرار است این دختر را نزد خود برده و ضمن فرستادن او به دانشگاه، مقدمات فراگیری کار و حرفه‌ای برای او را نیز فراهم کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر