۱۳۹۸ شهریور ۲۷, چهارشنبه

فصل نامه سیاسی و مدنی


حق حیات
نشریه مستقل هواداران حقوق بشر



سال اول شماره سوم (تابستان) شهریور 1398 / سپتامبر 2019

ما هواداران مستقل حقوق بشر، خواهان احترام به حقوق ذاتی (حقوقی که در زمان زایش همراه ماست چون نفس کشیدن، دیدن، شنیدن، رشد، احساس و...) و شهروندی (وظیفه جامعه برای امکان رشد حقوق ذاتی چون امنیت زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، پرورش و...) انسان ها هستیم.


برای آگاهی در زیر چند ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر را اعلام می کنیم

ماده 9: عدم توقیف، حبس یا تبعید غیر قانونی
احدی را نمی توان خود سرانه توقیف ، حبس یا تبعید نمود.
ماده 10: حق محاکمه قانونی برای همه
هرکس با مساوات کامل حق دارد که دعوایش به وسیله دادگاه مساوی و بی طرفی ، منصفانه و علنا رسیدگی بشود و چنین دادگاهی درباره حقوق و الزامات او یا هر اتهام جزایی که به او توجه پیدا کرده باشند، اتخاذ تصمیم بنماید.
ماده 11: حق و اصل برائت
الف) هر کس به بزه کاری متهم شده باشد بی گناه محسوب خواهد شد تا وقتی که در جریان یک دعوای عمومی که در آن کلیه تضمین های لازم برای دفاع ازاو تامین شده باشد ، تقصیر او قانونا محرز گردد.
ب) هیچ کس برای انجام یا عدم انجام عملی که در موقع ارتکاب، آن عمل به موجب حقوق ملی یا بین المللی جرم شناخته نمی شده است محکوم نخواهد شد. به همین طریق هیچ مجازاتی شدیدتر از آنچه که در موقع ارتکاب جرم بدان تعلق می گرفت درباره احدی اعمال نخواهد شد.


سوسن ذاکری نژاد سردره
نگاهی کوتاه و گذرا به تابستان خونین ۱۳۶۷ گزارشگران ویژه سازمان ملل متحد در گزارش خود دربارهٔ خشونت علیه زنان از تجاوز به دختران باکره جوان زندانی پیش از اعدام بواسطه ازدواج اجباری در دهه ۱۳۶۰ (دهه ۱۹۸۰ میلادی) خبر داد و افزود که حالت‌های دیگری از خشونت جنسی همچنان در ایران ادامه دارد.
۲۱ آذر ۱۳۹۰ شادی صدر دربارهٔ گزارش «جنایت بی‌عقوبت» و «تجاوز سازمان‌یافته» در زندان‌های دهه ۶۰ با اشاره به موضوع ممنوعیت اعدام دختر باکره و تجاوز پیش از اعدام و مطرح بودن آن به صورت جدی به ویژه در بین خانواده‌های قربانیان گفت که هیچ فتوای فقهی از سوی فقها برای این موضوع پیدا نشد هرچند فتواهای بسیاری دربارهٔ احکام رفتار با اسرای جنگی و زنان زندانی با عنوان «کنیز حربی» پیدا شد و به گفته شادی صدر «در بازجویی‌ها یا حتی گفتارهای مسئولان رده بالای زندان‌ها به زنان گفته می‌شده که شما نیز مانند کنیز حربی هستید، شما اسیر جنگی ما هستید و ما می‌توانیم همان رفتاری را که در اسلام برای «کنیز حربی» تجویز شده با شما بکنیم». حوزه علمیه قم دربارهٔ موضوع نکاح با زنان محارب اسیر شده («کنیز حربی») با اشاره به آیه ۲۴ سوره نساء اینگونه عنوان می‌کند که زن یا مرد، کوچک یا بزرگ در صورتی که علیه نظام اسلامی قیام کرده باشند و تسلیم نشده باشند در صورتی که زنده اسیر شوند امام مسلمانان می‌تواند آنها را در قبال گرفتن فدیه آزاد کند یا اینکه آنها را به بردگی بگیرد و به مالکیت مجاهدان مسلمان درآورد از این رو مجاهد مسلمان به حکم امام خودش می‌تواند با زن محاربی که حتی شوهر داشته باشد نکاح کند. اما هیچ‌یک از این احکام ارتباطی به موضوع تجاوز به دختران باکره نداشت تا اینکه صدر به خاطرات منتظری رسید که از جایز نبودن اعدام زنان زندانی جوان و نوجوان با عنوان فریب‌خورده با خمینی صحبت و مشاوره کرده اما در خاطراتش روشن کرده است که منظورش کلیه زنان زندانی محارب بوده بدون توجه به موضوع بکارت اما عده‌ای از گفته‌های او اعدام دختران باکره را برداشت کرده بودند.
ایران تریبونال یکی از پروژه‌های همراستا با دیگر «تریبونال‌ های بین‌المللی خلق» نیز موضوع گزارش‌های تجاوز جنسی به زنان در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران طی دهه ۱۳۶۰ را گسترده و سیستماتیک عنوان کرد و شرح حال برخی از زندانیان زن و کودک چون آذر آل کنعان یا یک پسربچه شانزده ساله دربارهٔ بدرفتاری جنسی و تجاوز به ویژه طی سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ را ارائه کرد.
سال ۱۳۹۲ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها ادعایی را به مخالفان نظام منسوب کرد که «ممنوعیت اعدام دوشیزگان و عقد آنها همه شایعات ساخته و پرداخته منافقین است» از آن نهاد از این شایعه که «امکان اعدام دختران باکره در اسلام وجود ندارد و به این دلیل طی اعدام‌های سال ۱۳۶۷ به دختران باکره محکوم به اعدام با عنوان صیغه پیش از اعدام تجاوز شده است» خبر دادند. این موضوع را کتاب خاطرات منتظری مطرح کرد که در آن از جایز نبودن اعدام زنان و دختران مرتد در فتوای فقها گفته شده و اینکه برخی فقها به اعدام نکردن زنان محارب رای داده‌اند و بر این اساس منتظری با خمینی مشاوره می‌کند و با موافقت وی، دستور لغو اعدام زنان را به نهادهای مربوطه ابلاغ می‌کند. اما پس از آن به گفته خود منتظری برخی از این حکم او دربارهٔ بخشش زنان جوان و نوجوان محارب به گفته او فریب‌خورده این‌طور برداشت می‌کنند که دختران باکره را نمی‌توان اعدام کرد و پیش از اعدام صیغه می‌کنند.
اعدام‌ها به روایت زندانیان سیاسی آن دوره و اپوزیسیون جمهوری اسلامی اکثر مراجع روزهای پنجم تا هفتم مرداد را هنگام آغاز اعدام‌ها می‌دانند (عملیات فروغ جاویدان سوم مرداد آغاز شد) اما یرواند آبراهامیان این روز را ۱۹ ژوئیه (برابر با ۲۸ تیر) نگاشته است. بهرحال در این روز در سراسر ایران اقدامات خاصی در زندان‌ها صورت گرفت و تلویزیون‌ها و روزنامه‌ها جمع شد و زندانیان محدود شدند. یرواند آبراهامیان می‌نویسد:" در نخستین ساعات روز جمعه ۲۸ تیرماه ۱۳۶۷ (۱۹ ژوئیه ۱۹۸۸) حصارهای آهنینی بر گرد زندان‌های اصلی در سرتاسر ایران کشیده شد. دروازه‌ها بسته و تلفن‌ها قطع شد. تلویزیون‌ها را از برق کشیدند و از توزیع نامه‌ها، روزنامه‌ها و بسته‌های دارویی (در زندان‌ها) خودداری ورزیدند. ساعات ملاقات منحل شد و بستگان زندانیان را از حول و حوش زندان‌ها پراکنده ‌ساختند. به زندانیان دستور داده شد که در سلول‌های خود باقی بمانند و از صحبت با نگهبانان و کارگران افغانی خودداری کنند. رفت‌وآمد به مکان‌های عمومی مانند درمانگاه‌ها، کارگاه‌ها، قرائت خانه‌ها، تالارهای  تدریس و حیاط‌ها ممنوع شد.
محاکمه و اعدام‌های مرداد /  محاکمه و اعدام‌های شهریور
مخالفت‌ها با روایت بازماندگان از آن واقعه
با توجه به این که محاکمه‌ها برای این اعدام‌ها شدیداً شخصی و خصوصی صورت می‌گرفته است منابع جمهوری اسلامی روایت بازماندگان آن واقعه (که روایت آبراهامیان، تاریخ‌دان، نیز با آن مطابق است) را دارای نواقصی می‌دانند و معتقد به وجود اغراق در آن هستند. در کتاب پاسداشت حقیقت که در دهه ۸۰ شمسی در جمهوری اسلامی منتشر شده است، نویسندگان می‌گویند:" «در این گونه مدعیات مطرح شده بسیار می‌توان مناقشه کرد. بر فرض یکی دو نفر به خاطر آنکه نمی‌دانند قضیه از چه قرار است نمی‌گویند حاضریم روی مین برویم یا حاضر به انجام مصاحبه تلویزیونی نمی‌شوند، یا در پاسخ به این سؤال که تو سر موضعی؟ بلافاصله می‌گویند بله و خلاصه به این دلایل فوری او را می‌برند و اعدام می‌کنند. اما مگر بقیه تا این حد ساده لوح و ابلهند که بلافاصله نفهمند قضیه از چه قرار است و مثلاً در مقابل این سؤال که آیا حاضری روی مین بروی یا خیر؟ در حالی که نه اصلاً مینی موجود در آنجا موجود است که فرد مزبور ناچار باشد عملاً هم گفته خود را ثابت کند و نه به دلیل پذیرش قطعنامه از سوی ایران قرار به ادامه جنگ است که او را به جبهه بفرستند و خواستار وفای به عهدش شوند، طبعاً پاسخ مقتضی را برای دچار نشدن به سرنوشت نفر قبلی می‌دهند.
به هر حال این گونه مدعیات چندان ارزش پاسخ گویی ندارند و با توجه به محتوای خود آنها و همچنین روال پیش گرفته شده برای دستیابی به اهداف خاص، وضعیت آنها روشن است در واقع آن گونه که دربارهٔ این قضیه سخن گفته شده و با چنان روش‌هایی که به اجرا درآمد قاعدتاً دیگر نمی‌بایست حتی یک نفر از زندانیان این سازمان در زندان‌ها باقی بماند.» (رضایی و سلیمی نمین، پاسداشت حقیقت: ۱۴۹)پس از اعدام‌ها  
تعداد اعدامیان تعداد دقیق اعدام‌ها هرگز فاش نشد و بین مراجع مختلف در مورد آن‌ها اختلاف وجود دارد. عموماً کمتر از هزار نفر حداقل و ۱۲ هزار نفر حداکثر شمرده می‌شود.[تحقیق دست‌اول؟]
لیست کشته شدگان آیت‌الله منتظری در کتاب خاطرات خود، اظهار می‌کند که طبق گزارش‌هایی که به او داده‌اند حدود ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر را اعدام کرده‌اند.
کاملترین لیست این زمینه لیست سایر عصر نو است که از جمع تمامی لیست‌های یادشده حاصل شده‌است. این لیست که به همت ب. آزاده و ب. آذرکلاه جمع‌آوری شده جمعاً شامل ۴۴۸۱ نفر است.
مسئولان اعدام‌ها در زمان این اعدام‌ها خمینی بالاترین مقام کشور بود و از طرفی بخش عمدهٔ این‌ها به دستور شخص او (نامه در بالا موجود است) و البته طبق سازوکار مشخصی (محاکمه توسط هیئت سه نفره و صدور رأی بنابر رأی اکثریت که در مورد اعدام توصیه کرده بود، بنا را بر اجماع بگذارند) صورت گرفته بود. حسینعلی منتظری در اینباره نامه‌ای به خمینی نوشت و شخص روح‌الله خمینی را مسئول این اعدامها دانست و از او انتقاد کرد.
از دیگر افراد رده بالای آن زمان که در هنگام قتل‌عام زندانیان دارای مسئولیتهای مرتبطی بودند می‌توان به این افراد اشاره کرد:
    حسینعلی نیری، حاکم شرع
    مرتضی اشراقی (دادستان)، دادستان تهران
    ابراهیم رئیسی، معاون دادستان تهران
    مصطفی پورمحمدی، نمایندهٔ وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ
محل دفن بیشتر اعدام‌شدگان چپ‌گرای زندان‌های تهران در گورهای دسته‌جمعی در گورستان خاوران به خاک سپرده‌ شدند.

روحانی یا ...
حسین سالاری
دو سالی پیش بود که حسن روحانی با شعار هایی عوام فریبانه، و با وعده دولتی مدبر و مدیر و با ظاهری حقوقدان و نه نظامی و سرهنگ، دل از گروه بسیاری از ایرانیان داغ دیده از دوران احمدی نژاد و ترسانده شده از لولوی جلیلی برد. رفتار پوپولیستی این شیخ بنفش پوش آنقدر دقیق پیش تنظیم شده بود و سخنانش چنان با حساب و کتاب بود که این پرسش را به ذهن عوام نیانداخت که چطور آخوندی که از هر ژنرالی بیشتر در پست های نظامی و امنیتی بوده است، خود را نه سرهنگ که حقوق دان می داند. حقوقدانی که با بی شرافتی محض، جعل عنوان کرده بود و دو دهه پیش از فارغ التحصیلی کذایی اش از اسکاتلند، خود را دکتر حقوقدان می خواند.روحانی محبوب می شود، اگر جمله ای خوب بگوید را در بوق و کرنا می کنند ولی اگردانشجویان حادثه کوی دانشگاه را "اراذل و اوباش" خطاب کرده باشد و جنبش سبز را "اردو کشی خیابانی" بخواند و شرکت مردم در انتخابات را پیروی از آرمان های امام راحل اش بداند و ...، نه تنها ایرادی که نیست که به سرعت هم فراموش می شود. 
روحانی نبض جامعه را در دست دارد، او می داند که مردم ایران به دهها میلیارد دلار که هر سال در اقتصاد کشور با سیاست های غلط رژیم تباه می شود آنقدر اهمیت نمی دهند که وقتی بشنوند برای مثال احمدی نژاد، چند هزار دلاری از کیسه بیت المال خرج کرده و اهل و عیال اش را با خود به دیار فرنگ برده است.
شیخ بنفش اینها را می داند و تنها با معدودی از یارانش به نیویورک می رود و البته آنقدر عوام فریب است که تنها نماینده یهودی مجلس را هم با خود همراه می کند تا به دنیا بگوید که نظام اسلامی اش حقوق دیگر مذاهب و بخصوص یهودیان را رعایت می کند!

کابینه دولتش، جایگاه جانیان و مفسدان و خشک مذهبان است ولی چه ایراد؟ ایراد نگیرید که جناب روحانی باید پله پله مسایل را حل و فصل کند و نمی تواند از همان ابتدا به جنگ با اصول گرایان برود! و چه خوش خیال اید...مراسم پخش کردن سبد غذایی در میان مردم بینوا و فقیر، شاهکار تازه روحانی است. اینکه مردمی را به چند محل عرضه غذا بکشانند و با بی شرمی، به سمت مردمی گرسنه غذا پرتاب کنند (خبر از بی بی سی فارسی)؛ و مگر احمدی نژاد چنین نمی کرد؟ مگر احمدی نژاد نبود که به سفرهای استانی می رفت و مردمی را به دنبال خودرویش می کشاند و البته دولتیان را هم به زور به استقالش می  آوردند و مگر در سفر روحانی چنین نشد؟ 
چه فرقی است بین احمدی نژاد و روحانی در دروغ گویی به مردم؟ روحانی که با وقاحتی همپای احمدی نژاد،  و در سفر استانی اش، پذیرش خواست غرب توسط رژیم در توافق ژنو را به زانو زدن غربیان تشبیه کرد!
اخبار  امروز را می خواندم که جناب رییس جمهوری از سر بخشایندگی، یک میلیارد تومان یعنی مبلغی در حدود ۳۰۰ هزار دلار به نرخ فعلی به بیمارستان کلیمیان کمک کرده است! بله، همین خبر از تیتر های اصلی بی بی سی فارسی هم شد تا کماکان سریال عوام فریبی های دنباله دار شیخ بنفش ادامه یابد و البته خریدار داشته باشد!
و البته در بی آزرمی این جماعت حد و مرزی نیست...


سوسن ذاکری نژاد سردره
باز حقارتی غیر قابل وصف و باز موضوعی حاشیه ساز شد.
مدتی است بحث چند همسری صفحات مجازی را به خود اختصاص داده است البته بحث جدیدی نیست چرا که به  همت حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی ، همه به قدر کافی با مفاهیم چند همسری و کودک همسری آشنایی دارند هر چند که این بار سماجت بر چند همسری رنگ جدیدی به خود گرفته است  .
حتی اگر برخی ها درست بگویند و این هم مثل همیشه بازی جدید حکومتی  برای منحرف کردن اذهان از مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی باشد ، ولی باز باید بدانیم که این موضوع در نفس خود اهمیت بسیار زیادی دارد و موضوع ناراحت کنننده است .
چیزی که در این بی قانونی نقض میشود این است  که زن شخصیت یگانه و مستقل ندارد و جنس دوم شناخته میشود و ارزش وجودی او در ارتباط با رفع نیازهای جنسی مرد سنجیده میشود .
در این بازی زنها قربانی تفکر عقب افتاده ای میشوند که حق زن و عواطفش را نادیده می گیرد و از بانوان قدرت اختیار و قدرت عشق ورزیدن و حق زندگی سالم سلب میشود. چه بسیار خانواده هایی که  با این تفکر دختران خود را مجبور به وصلتی می کنند و وارد زندگی ای میکنند که هیچ شناختی در مورد عواقب آن ندارند و در برخی مواقع حتی  طبق تعصبات ،خانم ها مجبورند  تا آخر عمر در آن زندگی بمانند. سوالی که اینجا مطرح است این است که جایگاه شعور انسانی و تعهد و وفاداری و عشق و برابری اجتماعی کجاست؟
آیا به عمق این قضیه  فکر شده که در خانواده های چند همسری  چه نوع فرزندانی و چه نسلی تربیت و به جامعه تحویل داده میشود ؟
طرفداران چند همسری با استناد به منابع دینی و شرایط اجتماعی و اقتصادی در تبلیغ چند همسری آگاهانه از دین  استفاده ابزاری می کنند و با گذاشتن کلاه شرعی بر سر خود و دیگران این روش را ترویج و تبلیغ می کنند. کاری که ۴۰ سال به اسم دین در تمام موارد اخلاقی و انسانی و اجتماعی ایران رخ داده است، که به نام جنگ با فرهنگ غربی و ترویج فرهنگ اسلامی، شنیع ترین و غیر اخلاقی ترین قوانین را اعمال کرده اند .
علی مطهری نماینده تهران می‌گوید : چند همسری حکمی از احکام اسلام است که به معضلات اجتماعی می پردازد و اگر اجرا نشود  فساد و فحشا بیشتر می شود.
این که قوانین دینی و یک کلمه در کتاب مسلمانان  می تواند این فاجعه و نقض حقوق بخشی از جامعه را مشروع کند و به احساسات نیمی از جامعه بی توجهی و توهین کند و به قوانین مردسالارانه قدرت ببخشد، به این معناست که دین جای قدرت تعقل و تفکر را گرفته و به برپایی قوانین ضد انسانی و ضد زن کمک می کند و اینگونه است که ضرورت جدایی دین از از دولت (سکولاریسم ) مشخص می شود.
با کمی منطق و کمی فهم می توان به این نتیجه رسید که مبلغین چنین قوانینی هیچ شناختی از علوم اجتماعی و حقوق برابر زن و مرد و روانشناسی جامعه ندارند،  چرا که این قوانین نه تنها توهین به زن، بلکه توهین به مرد و توهین به انسانیت است و محکوم دانستن و مردود دانستن این نگرش ، احترام به خود است.
کسانی که از این اعمال حمایت می کنند بهتر است از خود بپرسند که تبلیغ چند همسری کدام دغدغه اجتماعی و معضل کنونی جامعه ما را حل می کند؟ دغدغه تورم و گرانی و بیکاری جوانان؟ دغدغه هر روز بالاتر رفتن آمار طلاق؟ مشکلات مسکن ؟ دغدغه کودکان بی سرپرست؟ معضل اعتیاد و یا هزاران معضل دیگری که در جامعه ایران وجود دارد؟؟؟
کسانی که بانی برگزاری چنین همایش های سخیفی هستند معنی عشق و انسانیت و برابری را نمی فهمند و روابط انسانی را به روابط حیوانی تقلیل داده اند چرا که این امر یاد آور نوع زندگی حیوانات است . چند همسری تمسخری آشکار به وفاداری بین زن و مرد و تمسخر کلمه عشق و تعهد و تکامل روش ها زندگی انسانیست ، ما در مکان جغرافیایی زندگی می کنیم که مفاهیم کلمات مهمی که دستاورد قرنها زندگی بشر است به سخره گرفته می شود. انسانیت و عشق تهی از معنی می شوند و قوانین ضد بشری جای آن را می گیرند و چه تاسف بار که نتیجه این طرز فکر، حمایت قانون از کسی میشود که چندی پیش همسر دوم خود را با آرامش تمام به قتل رساند .
افکار و افرادی که بر طبل چند همسری می کوبند و از آن حمایت می کنند بی شک بیماران جنسی هستند و طبعا  این راهکار طلایی (به قول خودشان)  نمی تواند پایانی بر میل جنسی افسار گسیخته و بی قید و شرط آنها باشد. آن چیزی که باعث می‌شود بخشی از زنان کشورم به این قوانین ضد بشری و با پشتیبانی و حمایت قانون جمهوری اسلامی  تن بدهند، تنها فقر اقتصادی نیست، متاسفانه فقر فرهنگی، فقرآموزشی، تعامل اجتماعی و جامعه مدنی ست.
برای کمک به بهبود جامعه به جای تبلیغ هوس بازی و راهکارهای مردسالارانه و منفعت طلبانه، بهتر است کمک شود که کانون تعهدمند خانواده ها حفظ شود و زوج ها حمایت شوند و برای جوانانی که قصد ازدواج دارند ولی قادر به تشکیل خانواده نیستند شرایط اطمینان بخش اخلاقی ،اقتصادی و ... ایجاد شود. قوانین باید حامی تمام انسان ها باشند. به عرف و  قانون و فرهنگ اشتباه نباید تن داد .


بی سوادی یعنی افزایش خودکشی
هاشم (ارش) رضائی
خودکشی در میان زنان ایرانی دو برابر مردان است چرا که عوامل اجتماعی بسیاری ،تنها راه رهایی و نجات این زنان را خودکشی قرار داده است.عوامل اجتماعی از قبیل فقر و بی کاری ،خشونت جنسی،بی مهری،اعتیاد و به خصوص افسردگی و اختلافات خانوادگی و بی سوادی هستند.ازدواج های نامناسب که تفاوت های سنی در آن فاحش است ، فرهنگ مردسالاری حاکم ، نداشتن حق انتخاب همسر ، فقر و بیکاری مردان از مقوله هایی هستند که به پدیده خودکشی در میان زنان دامن زده است ۹۸ درصد خودکشی زنان با خودسوزی صورت گرفته است اما به راستی چرا به جای خودسازی خودسوزی برگزیده می شود.یکی از بزرگترین دلیل های این انتخاب عدم شناخت حقوق زنان و عدم حمایت از حقوق انان می باشد و همچنین بی سوادی تصمیم خودکشی را در ذهن زنان پررنگ تر می کند چراکه امارها نشان داده اند زنانی که دیپلم و لیسانس دارند برای ضربه زدن به همسر یا رهایی از مشکلاتی که جایی برای بازگو کردنشان ندارند کمتر از زنان بی سواد دست به خود کشی می زنند.ازدواج هایی که از روی فقر فرهنگی و معیشیتی صورت می گیرد و کودک ۱۰ تا ۱۵ ساله را به عقد یک مرد ۸۰ ساله در می اورند و  یا همسر چندم مردی برمیگزینند  و به جای رشد کودک در مدرسه او را در اشپزخانه محبوس می کنند و اندیشه ها و باورهای او را می کشند.کودکی که هنوز نیازمند عروسک بازی است اما درگیر رشد و پرورش کودک دیگر می شود در نتیجه نمیتواند نقش مادر بودنش را به خوبی ایفا کند او پر از فشار است و جایی برای بازگو کردن دردهایش ندارد و همچنین به دلیل فقر فرهنگی حاکم در جامعه و مردسالاری به خصوص در روستاها اجازه ی طلاق را هم ندارد بنابراین هیچ دلیلی برای قوی ماندن در خود نمی بیند و مرگ را به جای لذت از زندگی برمی گزیند.اموزش و تعلیم و تربیت فرصت شکوفایی به زنان می دهد و انان را از نیازمندی به مردان در امان نگه می دارد اگر تمام زنان از حقوق خود اگاه شوند امار خودکشی ها بسیار افت خواهد کرد
 نا آگاهی صلاح دولت جمهوری اسلامی ایران برای خاموش کردن مردم است و به همین دلیل برای سواداموزی زنان و ازدواج های زیر سن و تحصیل اجباری کودکان اقدام جدی صورت نداده اند.برای مثال هیچ قانونی وجود ندارد برای حمایت از زنانی که خودکشی تنها راه نجات انان از اذیت ها و ازارهای همسرشان است و قانونی نیست برای  محکومیت مردانی که با خشونت های خود باعث ازار و اذیت زن و بچه ها می شوند . و در نتیجه مادر خانواده دست به خودکشی می زند .بی سوادی و فقر فرهنگی در جامعه باعث شده تا به جای درمان و مشاوره با روانپزشک و روانشناس یا مشاوره خانواده سکوت و خودکشی برگزیده شود.در یک جامعه بیسواد یا کم سواد، شاخص های سلامت جسمی، روانی و اجتماعی نیز در پایین ترین سطح قرار دارد، زیرا مردم به خوبی نمی دانند که چگونه از سلامت خود مراقبت کنند  بیشترین خودکشی ها بین ۱۵ تا ۲۹ سال هستند و همچنان امار دقیقی از خودکشی در دسترس نیست چرا که مردم ننگ و ار می دانند اگر از خودکشی و ازار و اذیت هایشان سخن بگویند.
با توجه به شرایط اقتصادی ایران همچنان امار این خودکشی های بی رحمانه در حال افزایش است.
سواد به معنای مشارکت مدنی و بهبود سلامت است یعنی فرد باسواد باید بتواند مشکلات فردی، اجتماعی و اقتصادیاش را در این محیط حل کند در نتیجه می تواند مدیریت و کنترل مشکلات را در دست بگیرد و راه خودسازی را به جای  خود سوزی انتخاب کند.مجموع هشت میلیون و 800 هزار نفر بی سواد در ایران  اعلام شده  است که بیش از نیمی از این امار زنان هستند.
رئیس سازمان نهضت سوادآموزی علل ریشه کن نشدن بیسوادی در کشور را تشریح کرد و گفت: از عمده ترین دلایل این است که نمیتوانیم کودکان 6 ساله را کامل تحت پوشش ببریم؛ این امر یک دلیل قانونی دارد و آن این است که آموزش الزامی نیست، در واقع همه قوانین ناظر بر رایگان بودن آموزش است، ولی ناظر بر اجباری بودن آن نیست و قانون اجبار افراد برای ثبت نام در دوره ابتدایی نداریم. وی بیان کرد: قانون حمایت از کودک، تحصیل را حق کودک می داند و ولی اگر والدینی از رفتن فرزندش به مدرسه ممانعت کند هیچ پیگردی به همراهش نیست.88 درصد ترک تحصیل دلایل اقتصادی و اجتماعی دارد، بنابراین اگر بخواهیم مشکل را حل کنیم باید در این بخش سرمایه گذاری کنیم. همچنین در نظر گرفتن پاداش باسوادی راهیست برای باسوادتر شدن افراد.رئیس سازمان نهضت سوادآموزی بیان کرد:
جزو معدود کشورها و دولت‌ها برای پرداخت پاداش باسوادی هستیم، این رقم در سال 94، 130 هزار تومان در سال 95، 134 هزار تومان و اکنون 138هزار تومان است که به افرادی که باسواد می شوند تعلق می‌گیرد.لازم به ذکر است یونسکو سوادآموزی بزرگسالان را اهرمی برای رسیدن به جامعه پایدار می‌داند.ریشه کنی بیسوادی  نیازمند عزم ملی و حساس سازی تمام افراد و دستگاه ها می باشد به گفته این جامعه شناس، کشورهای توسعه یافته از دهه 70 مبارزه با بیسوادی را آغاز کردند و اکنون شاهد پیشرفت های چشمگیری در زمینه سلامت اجتماعی و روانی هستند.جامعه شناس و اسیب شناس اجتماعی حمید مقصودی بیان کرد:
دولت ها می توانند با هزینه اندک از چالش های بزرگ تر که ممکن است در آینده گریبان آنها را بگیرد  پیشگیری کنند، کافی است امکان یادگیری معلومات و سواد پایه برای آحاد مردم فراهم شود.به امید انکه بی سوادی ریشه کن شده و امار خودکشی های بی رحمانه به حداقل برسد.

چکیده ای از زندگی سیاسی عباس امیرانتظام
بیانیه جبهه ملی ایران-سامان ششم- در سالگرد عباس امیرانتظام

مهندس عباس امیرانتظام، زاده ۱۳۱۱ تهران، از زمان دانش آموزی در دبیرستان دارالفنون جزو جوانان هوادار جنبش ملی کردن نفت و مجذوب دكتر مصدق شده بود. پس از کودتای سال ۱۳۳۲، و تشکیل نهضت مقاومت ملی، در حالیکه در دانشکده فنی دانشگاه تهران دوره فوق لیسانس مهندسی برق و ماشین یا الکترومکانیک را میگذراند، از جوانان فعال نهضت مقاومت هم بود، و او بود که نامه اعتراضی نهضت مقاومت ملی به کودتای ۲۸ مرداد را هنگام دیدار ریچارد نیکسون از تهران، به کارمند سفارت امریکا داد تا به نیکسون برساند.
در سال ۱۳۴۰ که مهدی بازرگان، یدالله سحابی و آیت الله طالقانی از جبهه ملی ایران جدا شدند و حزب نهضت آزادی را بنیاد گذاشتند، امیرانتظام به آن حزب پیوست و مهندس بازرگان هم امیرانتظام، حسن نزیه و ابراهیم یزدی را بعنوان کمیته حزب نهضت آزادی در دانشگاه تعیین کرد. امیرانتظام در سال ۱۳۴۲، برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در آنجا دوره گواهینامه مهندسی بتون را گذراند و در سال ۱۳۴۳ به امریکا رفت و در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی در رشته مهندسی سازه مشغول تحصیل شد، و در سال ۱۳۴۵، فوق لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد. از ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹ امیرانتظام با تشکیل شرکت مهندسی و بازرگانی به فعالیت اقتصادی و عمرانی پرداخت، و هیچگونه فعالیت سیاسی نمیکرد.
پس از انقلاب، با تشکیل دولت موقت، مهندس بازرگان شخصا از امیرانتظام که علاقه ای هم به کار دولتی نداشت، درخواست کرد که با پذیرش معاونت نخست وزیری و سخنگویی دولت او را یاری دهد. علاقه زیاد امیرانتظام به بازرگان وی را وادار کرد پیشنهاد او را بپذیرد. او همچنین نماینده ویژهٌ رئیس دولت موقت در مذاکرات با امریکا و شوروی شد.
در دوران بازرگان محفلهایی در جمهوری اسلامی برای جلوگیری از مجلس موسسان تشکیل شد که طرح ایجاد شورای نگهبان را ریخته بودند. امیرانتظام این حرکت را در تضاد با خواسته های مردمی که به امید آزادی سیاسی انقلاب کرده بودند، و شیوه های دموکراتیک، تشخیص داد و موضوع را با بازرگان مطرح کرد. بازرگان که خود بشدت مخالف انحصار و کنترل جامعه توسط روحانیت بود، به او گفت که لایحه ای برای مخالفت با آن فراهم کند و به امضای همه وزیران برساند. امیرانتظام بیدرنگ این کار را کرد و طرح را نخست به امضای مهندس بازرگان رساند و برای گرفتن امضا با یک یک وزیران جداگانه ملاقات کرد و امضای آنان را گرفت، بجز سه تن از وزیران عضو حزب نهضت آزادی، هاشم صباغیان، ناصر میناچی و ابراهیم یزدی، ولی اکثریت قاطع حاصل شده بود. در اینجا اشتباهی که بازرگان کرد عدم اعلام فوری آن بود که امیرانتظام بر آن اصرار داشت. بازرگان طرح را در هیئت وزیران، که در هر حال با اکثریت قاطع آن را تصویب کرده بودند اعلام کرد. در نشست های هیئت وزیران پنج روحانی ناظر از سوی شورای انقلاب بودند و طبیعی بود که با این طرح مخالفت کنند. این روحانیان عبارت بودند از آیت الله بهشتی، حجت الاسلام خامنه ای، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله محمد یزدی.پس از جلسه هیئت وزیران، بازرگان بیدرنگ امیرانتظام را به دفترش خواند و به او می گوید که بیدرنگ با نخستین هواپیما کشور را ترک کند. یک حکم ماموریت سفارت هم به او می دهد. امیرانتظام حدود خرداد ۵۸ به عنوان سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی به استکهلم رفت. در آذرماه ۱۳۵۸، کمال خرازی معاون وزیر خارجه در زمان وزارت صادق قطب زاده، بدون آگاهی وزیر خارجه، امیرانتظام را برای "مشورت در یک امر مهم" به تهران احضار کرد. در سوئد وزیر خارجه سوئد به امیرانتظام گفت که این یک توطئه است و میخواهند بازداشتت کنند، در فرودگاه فرانکفورت هم نماینده وزیر خارجه آلمان همین را به امیرانتظام گفت؛ ولی امیرانتظام مطمئن از بیگناهی خود در ۲۸ آذر ۵۸ به ایران بازگشت و بیدرنگ بازداشت شد.امیرانتظام از این تاریخ برای ۵۵۵ روز به جرم "توطئه برای انحلال شورای نگهبان" و مخالفت با نظام ولایت فقیه و تماس با ماموران امریکا، بدون محاکمه در سلول انفرادی زندان اوین زندانی شد. سپس در دادگاه انقلاب بدون حضور وکیل مدافع، هیئت منصفه، یا روند قانونی دادرسی، توسط آیت الله محمدی گیلانی محاکمه و بجرم اتهامات واهی و بدون هیچگونه سند یا شاهد، به حبس ابد محکوم شد. در رابطه با اتهاماتش، تنها کس از نهضت آزادی یا دولت موقت که از او دفاع کرد مهندس مهدی بازرگان بود.
جالب است که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پس از بالارفتن از دیوار سفارت امریکا و ایجاد آسیبهای جبران ناپذیر به کشور، ادعا کردند که مدارک زیادی دال بر ارتباط سری امیرانتظام با امریکاییان در اختیار دارند. ولی این کار زشت و خرابکارانه آنها فقط برای گل آلود کردن آب و فریب مردم بود. آنچه آنها پبدا کردند نامه ای رسمی بود که با "آقای عزیز" آغاز میشد، که اصطلاحی رایج در همه مکاتبات به زبان انگلیسی است، مانند "آقای محترم" خودمان. امیرانتظام در طول هفده سال زندان که در اوین، همه گونه توهین و تحقیر ممکن را، حتا توطئه تصادم مصنوعی با مینی بوس، بستن دست و پایش با زنجیر به تخت بیمارستان، و دستور تمیز کردن مستراح های زندان، و بستنش به دم الاغ برای رفتن به بیمارستان و غیره را با ایستادگی و متانت تحمل نمود ولی سر خم نکرد.

زندانی بودن امیرانتظام از حدود سال ۱۳۷۵، که روزنه روابط بین الملل کمی باز و رسانه های جهانی پایشان به ایران باز شده بود، یک مسئله بزرگ حیثیتی برای نظام شد. او در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۲) با آقای رینالدو گالیندوپل، بازرس ویژه سازمان ملل، در زندان اوین ملاقات کرد و موارد فاحش نقض حقوق بشر را برای او تشریح و علیه مسئولان نظام جمهوری اسلامی اعلام جرم کرد. عکسهای او روی تخت بیمارستان در حالیکه به تخت غل و زنجیر شده بود در برخی رسانه ها چاپ شد باعث جهانی شدن شهرت سرنوشت امیرانتظام شد.
بارها به اوگفتند اگر درخواست عفو کند، آزادش می کنند؛ ولی امیرانتظام از این کار خودداری کرد و میگفت که جمهوری اسلامی است که باید از وی طلب عفو بکند. حتا یک بار آیت الله محمد یزدی در ملاقات با مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی میگوید که ما میخواهیم امیرانتظام را آزاد کنیم، ولی او عفونامه نمی نویسد. سرانجام در سال ۱۳۷۵، به گفته خودش، او را از زندان اوین بیرون کردند! البته زمینه اش مرخصی درمانی بود.
در همان سال ۱۳۷۵ (۱۹۹۷)، با موریس دنبی کوپیتورن، نماینده سازمان ملل، در دفتر سازمان ملل در تهران ملاقات کرد و موارد نقض حقوق بشر را شرح داد. در سال ۱۳۸۰ (۲۰۰۲)، هم با لویی دو ژوانه، رییس گروه پژوهش بازداشتهای خودسرانه، در تهران ملاقات نمود و نسبت به نقض حقوق بشر در ایران اعتراض کرد. در سال ۱۳۷۵، امیرانتظام برنده جایزه بین المللی حقوق بشر "برونو کرایسکی" از اتریش شد.
در سال ۱۳۸۳، جایزه بین المللی شهامت اخلاقی "کرانسکی" به او اهدا شد، و در ۱۳۸۶، لوح سپاس حقوق بشر از سازمان مدافعان حقوق بشر ایران را دریافت کرد.
در سال ۱۳۷۵ که امیرانتظام به عنوان مرخصی درمانی و کهولت سن آزاد شد. با آزاد شدن امیرانتظام علاقه رسانه های خارجی برای با تماس با او زیاد شد. پس از ترور اسدالله لاجوردی
دادستان انقلاب و رییس زندان اوین، امیر انتظام مصاحبه ای در شهریور ۷۷، با صدای امریکا کرد. در این مصاحبه‌ افزون بر «جلاد» خواندن لاجوردی، به قاضی دادگاه انقلاب آیت الله محمدی گیلانی که وی را به حبس ابد محکوم کرده بود هم حمله کرد. حمله به یک روحانی کار بسیار خطرناکی است، چون آنان فراتر از قانون هستند. این مصاحبه منجر به تشکیل پرونده‌ای جدید علیه وی با شکایت ساختگی خانواده لاجوردی به اتهام «تهمت»، و شکایت دادستان به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» شد!
در سال ۷۹ امیرانتظام بار دیگر به زندان اوین بازگردانده شد. ولی باز با مرخصی درمانی آزاد شد. دادگاه وی در ۲۳ خرداد ۸۵ برگزار شد؛ و او در دادگاه تاکید کرد: «هرآنچه در مصاحبه سال ۷۷ گفتم، حقیقت است.» دستگاه قضایی چندی بعد علی‌رغم زندانی کردن وی، این پرونده را مختومه کرد.
در آغاز آزادی امیرانتظام زیر فشار دوستانش در آستانه بنیانگذاری یک حزب سیاسی قرار گرفت. ولی برخی از اعضای جبهه ملی ایران او را ترغیب به عضویت در جبهه ملی ایران کردند. در همایش چهارسالانه جبهه ملی ایران در ۱۳۸۲، ایشان غیابی برای عضویت در شورای مرکزی نامزد شد، و با وجود اعتراض شدید دو تن از اعضای شورای جبهه، ایشان با رای بالا انتخاب شد، و سپس در انتخابات داخلی شورا هم به عضویت هیئت رهبری برگزیده شد. بسیاری مواقع به علت بیماری و ناتوانی جسمی نشست های هیئت رهبری جبهه ملی ایران در خانه او برگزار میشد.
امیرانتظام خیلی علاقه داشت کاری برای کشور و ملت بکند. بهمین دلیل وقتی محمد خاتمی توسط یکی از بستگانش از او خواست پیشنهادهایی برای بهبود وضع کشور بدهد، مهندس امیرانتظام همراه با یکی از اعضای جبهه ملی ایران طرح جامع بهبود مدیریت کلان کشاورزی در کشور را تدوین و برای رییس جمهور فرستاد که بیدرنگ به وزیر کشاورزی وقت ابلاغ شد.
ما براستی این مرد را یکی از شخصیت های نادر تاریخ معاصر ایران می دانیم. خیلی به او جفا شده، خیلی به او خیانت شد، خیلی سختی کشید. با جود همه اینها، همیشه در اندیشه چگونه بهتر اداره کردن کشور بود. از جمله طرحهای او برای ایران که منتشر شده:
  طرح استفاده بهینه نیرو و انرژی جوانان در ایران در قالب سپاه کار و دانش و کشاورزی و..در ۱۳۳۶.
 طرح امنیت عمومی کشور در دولت موقت که به رغم تصویب به اجراء گذاشته نشد.
 طرح انحلال مجلس خبرگان در سال ۱۳۵۸.
 طرح عمران کلی کشور.
 طرح از بین بردن بیکاری در کشور.
 طرح سیستم حذف واسطه ها در چرخهٌ تولید و مصرف.
  طرح نجات بشریت از خطر مواد مخدر.
 طرح خودکفایی در خط تولید وسائط نقلیه در داخل کشور و بازاریابی برای صادرات تولیدات مازاد.
  طرح استفادهٌ بهینه از آبهای قابل استفاده برای شرب و کشاورزی ایران و جلوگیری از صدور آب.
 -  طرح ایجاد و تکمیل مترو در تهران و شهرستانها.
آنچه درباره امیرانتظام برجسته بود، فعال بودن ذهن اندیشمند و نوآور او با وجود بیماریهای متعدد بود. در طی سالهای آزادی پس از زندان انواع بیماریهای ناشی از زندان طولانی و فقدان رسیدگی پزشگی و محرومیت او از دسترسی به دارو و درمان، در او جمع شده بود. بارها در بیمارستان بستری شد، بارها تحت جراحی قرار گرفت، راه رفتن برایش دشوار شد، خوابیدن برایش دشوار شد، بیدار ماندن برایش دشوار شد و سخن گفتن برایش دشوار. ولی با وجود همه این نارسایی ها و ناتوانی های جسمی ذهن هوشمند او فعال ماند و هرگز از اندیشه چگونه به میهن خدمت توان کردن غافل نشد.امیرانتظام خود را فدا کرد تا نسل ما نمادی دیگر را برای روحیه دادن به خود، برای پایداری در برابر بدی ها، و برای ناامید نشدن از پیروزی نهایی خوب بر بد، داشته باشد. بیگانگانی که از سر برافراشتن ایران میترسند، از فساد و هرج و مرج سیاسی و عقب افتادگی ما شادمانند، زیرا ایران مانند درخت تنومند سایه انداز هزاران ساله ایست که هرگز نمی خشکد؛ پس باید با یک نظام ویرانگر فاسد هوایش را مسموم کرد، آبش را آلوده کرد و تبرها را به جانش انداخت. ولی روییدن کسانی چون امیرانتظام نشان اینست که ایران هرگز نخواهد مرد.
 هیئت رهبری جبهه ملی ایران-سامان ششم ۱۸ تیرماه ۱۳۹۸خ

چرا جا مانده از جهان هستیم
سوسن ذاکری نژاد سردره
اخیرا مرتبا این سوال به ذهن من خطور می کند که واقعاً علت و یا علل عقب ماندگی و فلاکت ما ایرانیان و آشفتگی روز افزون جامعه علیل ما چیست؟
چرا ایران جزو فاسدترین کشورهای دنیا است!؟
چرا ایرانیان جزو افسرده ترین مردم دنیا هستند؟!
چرا بیش از90% مهاجران و پناهندگان دنیا مسلمانان و از جمله آنها نخبه های ایرانی هستند که به آمریکا و اروپا (دیار کفار) پناه می برند؟!
چرا طبق نظر معاون استاندار تهران بیش از 90% جوانان ایرانی از اسلام روی گردان شده اند؟!
چرا با وجود منابع غنی ای که خداوند در اختیار ما قرار داده است فقر و فحشا و تن فروشی و حتی اخیرا خودکشی در سرزمین ما بیداد می کند؟!
و ده ها چرای دیگر….
و به عنوان یک معلم به این نتبجه رسیده ام که پنج عامل ذیل در فلاکت و بدبختی و عقب ماندگی ما ایرانیان موثر بوده اند:
سیستم حکومتی و مدیریتی در ایران /  رژیم تعلیم و تربیتی ایران / سیستم گزینشی در ایران / بها ندادن به تحقیق، پژوهش و عالمان خلاق، منتقد و دلسوز در ایران / خود ایرانیان
 سیستم حکومتی و مدیریتی در ایرانمتاسفانه سردمداران ایران غالبا دیکتاتورهای تمامیت خواهی بوده اند که نه بر مبنای آرا و خواست مردم بلکه بر مبنای “جهل و سادگی” و “فقر” و “ترس” مردم بر مسند قدرت نشسته اند. به همین دلیل هم هست که این حاکمان برای ماندگار کردن جهل و فقر و ترس در جوامع تحت سیطرهء خود از هیچ تلاشی دریغ نکرده اند. آنان همواره برای نادان و جاهل بار آوردن مردم به سیستم های آموزشی ای روی آورده اند که همانطور که توضیح داده خواهد شد عملاً قدرت تفکر در سطوح بالاتر (از قبیل تفکر انتقادی) مردم را سلب می نمایند. برای فقیر نگه داشتن مردم هم از هیچ اختلاس و دزدی و غارت و خیانت و سیاستی از قبیل موشک پراکنی در شرایط حساس کنونی ابایی ندارند. و برای ایجاد ترس در مردم هم امور مدیریتی و گزینشی را به سپاه سلطه طلب خود می سپارند تا با تکیه بر شلاق و تفنگ و جو ارعاب و خفقان و اختناق حکومت خود را حفظ کنند و بدینوسیله خود را برای ابد به مردم تحمیل نمایند. شگفت آور اینکه این حاکمان مستبد همواره سعی دارند تا خود را نه تنها به مردم خود و جهان اسلام بلکه بر کل دنیا تحمیل نمایند چرا که در این توهم هستند که آنان مرکز ثقل کاینات و نمایندگان خداوند بر روی زمین هستند.همانطور که اخیراً شاهد بوده ایم، هزاران ایرانی در سوریه، عراق، لبنان، یمن و حتی در اثر جنگ تحمیلی در ایران کشته و مجروح و جانباز و یتیم و بیوه شده اند. در نتیجهء مستقیم این شرایط انواع بزه کاری و فساد و عقب ماندگی و فلاکت روز به روز در جامعه ما بیشتر و بیشتر می شود. این در حالی است که می شد با دیپلماسی هوشمند و فعال از این جنگ ها جلوگیری کرد اما متاسفانه طبیعت و خلق و خوی شاهی حاکمان ما این اجازه را به آنان نداد و نمی دهد. متاسفانه هرگاه افراد فرهیخته ای هم در جامعه ظهور می کنند آنها را در نطفه خفه کرده و مطرود و منزوی و مخفی می کنند و در فقر مطلق نگه می دارند و نهایتاً به صورت نامحسوس معدوم می کنند تا که مبادا باعث و بانی بیداری مردم و در نتیجه رهایی آنها از یوغ ستم و استبداد شوند. طبیعی است که نمی توان در چنین شرایطی رابطه ای بین این نوع حاکمان که واقعاً در جوامع خود نقش خداوندی ظالم را ایفا می کنند! و جوامع سرزنده، پویا، سالم، خلاق،شاد و دموکراتیک و متمدن متصور شد.
 رژیم تعلیم و تربیتی ایرانهمانطور که اشاره شد سیستم آموزشی فعلی ما نه ‌تنها به رشد و شکوفایی قوای فکری، از قبیل تفکر انتقادی و خلاقیت شهروندان، نمی‌انجامد بلکه مانع رشد آن‌ها هم می‌شود. اینجانب به عنوان یک دکترای آموزش به این نتیجه قطعی رسیده ام که این رژیم آموزشی به‌تدریج قدرت تفکر و خلاقیت فراگیران را تقلیل می‌دهد و در عمل از آنها موجوداتی رام و آرام و مطیع می‌سازد؛ موجوداتی که قادر به زندگی کردن مستقل به معنای واقعی نیستند و به راحتی استثمار می شوند چراکه قدرت تفکر و تحلیل و پردازشگری و انتخاب ندارند.يکی از نقاط ضعف بنیادین در رژیم آموزشی ما عدم پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی در محیط های آکادمیک از قبیل مدرسه و دانشگاه می باشد. علیرغم این باور مسیولان که “هر گونه ارایه مسائل سیاسی در محیط های آکادمیک برای نظام سم است،” این‌جانب تأکید دارم که شاگردان ما باید «آگاه به مسائل سیاسی» بار آیند چرا که بر این باور هستم که خطرناک‌ترین نوع بی ‌سوادی، بی‌سوادی سیاسی است.
بی‌توجهی به سیاست و مسائل سیاسی است که به جوامع سرشار از ظلم، ستم، فساد، قتــل، غــارت، ریا و استبداد می‌انجامد و روزبه‌روز بر فساد صاحبان قدرت و بسته‌تر شدن جوامع تحت سیطرهء آن‌ها می‌افزاید. مهم‌تر این‌که دانش ‌آموزان و دانشجویان ما به ظاهر حق رأی دادن دارند و حاکمانی که آن‌ها و خانواده هایشان انتخاب می‌کنند نه ‌تنها سرنوشت خودشان بلکه سرنوشت «ما» و ملت را هم رقم خواهند زد. بنابراین تنها با «آگاه» کردن نسل فردا نسبت به مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و «سیاسی» در کلاس های درس است که قادر به توانمند کردن آن‌ها در جهت رهایی شان خواهیم بود.
 سیستم گزینشی در ایرانبه نظر می رسد که شعار مسیولان گزینش افراد در جمهوری اسلامی ایران این است که “هر کاری بجز نقد حاکمیت بلا مانع است”. مسیولان گزینش فعلی به تنها چیزی که اهمیت می دهند ظاهر سازی و چاپلوسی و ریا کاری است و تنها چیزی که برای آنها اهمیت ندارد تخصص افراد است. من خودم حتی شاهد بوده ام که افراد شراب خوار که البته در نماز جمعه هم شرکت می کردند هیئت‌علمی و حتی رییس دانشگاه دخترانه ‌در مرکز استان شدند.
و یا احمدی‌نژاد که هستی و نیستی ایرانیان را با همکاری قبیله‌اش غارت کرد در حال حاضر عضو “مجمع تشخیص مصلحت نظام” است! قسمت اعظم دزدی و فساد و اختلاس و ریا و غارت کنونی در کشور هم نتیجه چنین نگرشی در سیستم گزینشی جمهوری اسلامی می باشد.
 بها ندادن به تحقیق، پژوهش و عالمان خلاق، منتقد و دلسوز هیچ ‌کس نمی‌تواند نقش بی‌بدیل تحقیق و پژوهش را در تکامل و سعادت بشر کتمان کند. این واقعیت با نگاهی اجمالی به دنیای پیرامون ما قابل تائید است: رابطه معناداری بین توجه حاکمان و سیاستمداران به مقولهء تحقیق و پژوهش و سعادت و یا فلاکت مردمان تحت سیطره آن‌ها وجود دارد. معمولاً جوامعی که از نقش و اهمیت تحقیق و پژوهش غفلت کرده‌اند سرشار از ظلم، ستم، فساد، بزه‌کاری، غارت، ریا و استبداد وفلاکت وعقب‌ماندگی هستند در حالی ‌که جوامعی که به اهمیت تحقیق و پژوهش پی برده‌اند و در این زمینه سرمایه‌گذاری کرده‌اند سرشار از صلح، صفا، صمیمیت و رشد و بالندگی و توسعه می‌باشند. بنابراین، تمرکز و سرمایه‌ گذاری در مقولهءتحقیق و پژوهش وجه تمایز دهنده جوامع متمدن از جوامع غیر متمدن می‌باشد. حتی این‌جانب بر این باور هستم که حکومت‌های تمامیت‌خواه و دیکتاتوری عمداً به تحقیق و پژوهش و علم و علمای واقعی اهمیت نمی‌دهند چرا که نتیجهء تحقیق و پژوهش و علم ‌اندوزیپيدايش مردمانی متمدن‌تر، خلاق‌تر، متفکرتر و منتقدتر می‌باشند. و همه می‌دانیم که حکومت کردن بر چنین مردمانی توسط حاکمان نالایق بسیار دشوار و چالش آور است.
 خود ایرانیان متاسفانه خود ایرانیان هم نقش بسزایی در فلاکت و بدبختی روز افزون خود دارند چرا که عملاً ثابت کرده اند که ساده ترین و ظلم پذیرترین مردم دنیا هستند. سیستم آموزشی که توسط حاکمان برای آنها طراحی شده است، بویژه در این مورد، نقش بسيار چشمگیری ایفا کرده است.
واقعیت این است که به واسطهء همین سیستم های آموزشی به مردم عادی تلقین می شود که تمام فلاکت ها و بدبختی های آنها نتیجهء اراده و مشیت الهی است و نه نتیجهء سهل انگاری ها و بی کفایتی و چپاولگری مسیولان و حاکمان! بنابراین به مردم توصیه می کنند تا صبر و سکوت پیشه کنند و به توبه و نماز و روزه خود بپردازند و به رضای خداوند رضا دهند که این رمز خوشبختی و سعادت آنان است! و مردم ظلم و ستم و تبعیض و فساد و ریا و غارت و استبداد را می بینند و با تمام وجود حس می کنند اما جرأت اعتراض و انتقاد ندارند چرا که در این صورت در مقابل خداوند قد علم کرده و طغیان کرده اند! آنها هم که این جسارت را دارند و در برابر خداوند قد علم می کنند، آخوندها (نمایندگان خدا) آنها را، به روش های محسوس و نامحسوس، از هستی ساقط کرده و نهایتاً معدوم می کنند. اخیرا شنیدم که یکی از این آخوند های بزرگ گفته بود که کسانی که (از وضعیت کنونی) انتقاد می کنند “مورد عذاب الهی واقع می شوند”! این همانطور که اشاره شد یعنی اینکه به این باور رسیده اند که خود خداوند هستند چرا که این خود آنها هستند که منتقدین و ایجنت های بیدار سازی مردم را از هستی و نیستی ساقط و نهایتا معدوم می کنند.
 نتیجه متاسفانه در شرایط و دنیای کنونی هم منازعات بین سران تمامیت خواه کشورهای اسلامی ادامه دارد و طرفین منازعه با تمسک به آیات قرآن، احادیث، تفاسیر و دستخط های بزرگان اسلام، سعی در ثابت کردن حقانیت خود در این منازعات دارند.
این قبیل مجادلات تقریباً از زمان ظهور اسلام تاکنون ادامه داشته، و امروز نیز از طریق سخنرانی ها، مقاله ها، جراید، مجلات و رسانه های الکترونیکی، اینترنت و جنگهای نیابتی که باعث و بانی کشته شدن و . میلیونها انسان بوده است تداوم یافته است.
ختم کلام اینکه جامعه علیل، نارس و بحران ‌زدهء ما نتیجه مسئولیت دادن به افراد کوچک و سبک ‌مغز، غیرمتخصص و بی‌کفایت، تنگ‌نظر، ریاکار و چاپلوس و بله ‌قربان‌ گو و شیفتهء جاه و مقام و ریاست در طول دهه ‌های گذشته بوده و جز با طرد این افراد و رهبران شان و پذیرش افراد متخصص دلسوز طرد شده توسط این گروهک های تمامیت‌خواه راه به‌جایی نخواهیم برد.


موسسین و هیئت تحریریه:  
سوسن ذاکری نژاد سردره حسین سالاری
مدیر مسئول:
              سوسن ذاکری نژاد سردره
سردبیر:
حسین سالاری
تماس با ما:
سوسن ذاکری نژاد سردره
Tel.: 0۰۴۹15204179586
آدرس پستی:
Glückshalde 1
74229 Oedheim
Deutschland
ارزش هر شماره یک یورو
یادآوری:
- نشر هرگونه اثر، سخنرانی و اطلاعیه به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان راسخ به آزادی بیان و انتقال اندیشه می باشد.
- این نشریه با اعتقاد کامل به انتقال و گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه را بدون هیچ محدودیتی  آزاد می داند.
حق حیات


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر